شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ شيشه اي ميشکند..... يک نفر مي پرسد چرا شيشه شکست؟ مادر مي گويد شايد اين رفع بلاست يک نفر زمزمه کرد باد سرد وحشي مثل يک کودک شيطان آمد شيشه ي پنجره را زود شکست کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ي مغرور شکست عابري خنده کنان مي آمد تکه اي از آن را بر مي داشت مرهمي بر دل تنگم ميشد... دل من سخت شکست اما هيچ کس هيچ نگفت و نپرسيد چرا؟
اما امشب ديدم هيچ کس هيچ نگفت قصه ام را نشنيد از خودم مي پرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم کمتر است؟
*مهاجر*
خيلي زيبا بود . . .
تنها يك رويا
رتبه 0
0 برگزیده
303 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top