سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنها یک رویا

تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه:

ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است

جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است

 

.

 

پدر جان ، نگاه مهربان و صدای دلنشینت همیشه مرحم دل من در این غربت است ،

بدان که برای من بهترینی . روز پدر مبارک باد . . .

 

.

 

بابا . . . جونمی ، عمرمی ، قلبمی . . . دوستت دارم

و به شما افتخار میکنم .

امید که سایه شما تا ابد بر سر ما باشد

 

.

 

پدر ای چراغ خونه!

 

مرد دریا، مرد بارون


با تو زندگی یه باغه،

 

 بی تو سرده مثل زندون


هر چی دارم از تو دارم ،

 

تو بهار آرزوها


هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا

 

.

 

میلاد مرتضی اسدالله حیدر است

جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است

زوجی برای فاطمه حق آفریده است

این زادروز همسر زهرای اطهر است

با کوردل بگو، که بجز شیر حق علی (ع)

جای ولادتش حرم خاص داور است؟.


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/26ساعت 10:49 صبح توسط مهسا نظرات ( ) |

روز پدر مبارک


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/26ساعت 10:16 صبح توسط مهسا نظرات ( ) |

 روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.

پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ میشود

 که بشکل کشویی از هم جداشدند و دو باره بهم چسبیدند،

 از پدر میپرسد، این چیست ؟

 پدر که تا بحالدر عمرش آسانسور ندیده میگوید

پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، ونمیدانم.

.

در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آندیوار نقره‌ای نزدیک شد

 و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد،

و دیواربراق از هم جدا شد ،

و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد،

دیوار بستهشد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد

 که ازیک شروع و بتدریج تا سی‌ رفت،

هر دو خیلی‌ متعجب تماشا میکردند

 که ناگهان ، دیدند شماره‌ها بطور معکوس و بسرعت کم شدند

 تا رسید به یک،

 دراین وقت دیوار نقره‌ای باز شد،

 و آنها حیرت زده دیدند،

 دختر ?? ساله موطلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.
 

.

پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد،

 به آهستگی، به پسرش گفت :

 پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا!!!


نوشته شده در دوشنبه 90/3/23ساعت 8:1 عصر توسط مهسا نظرات ( ) |

 

سلام  دوستان  مهربانم... امشب شب آرزوه هاست.

بهترین آرزو ها رو واستون دارم.

امیدوارم همه به آرزو های دلشون برسن.

بچه ها واسه منم دعا کنید.

راستی دعا برای فرج امام زمان یادتون نره.

همتون و دوست دارم .

به امید بهترین ها.

 

                                                ش

 

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،

و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.


 

 

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

از جمله دوستان بد و ناپایدار،

برخی نادوست، و برخی دوستدار

که دست کم یکی در میانشان

بی تردید مورد اعتمادت باشد.


 

 

و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،

نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،

که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،

تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.


 

 

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی

نه خیلی غیرضروری،

تا در لحظات سخت

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.

 


 

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند

چون این کارِ ساده ای است،

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند

و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.


 

 

و امیدوام اگر جوان که هستی

خیلی به تعجیل، رسیده نشوی

و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی

و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی

چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد

و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.


 

 

امیدوارم سگی را نوازش کنی

به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی

وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.

چرا که به این طریق

احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.


 

 

امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی

هرچند خُرد بوده باشد

و با روئیدنش همراه شوی

تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.


 

 

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی

زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای اینکه سالی یک بار

پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.

فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!


 

 

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی

و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی

که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان

باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.


 

 

اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد

دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/19ساعت 9:35 عصر توسط مهسا نظرات ( ) |

                        پادشاهی جایزهء بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند              

به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند .

نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند .

آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ،

رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ،

رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.

پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد .

 

اولی ، تصویر دریاچهء آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود .

در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید ، و اگر دقیق نگاه می کردند ،

در گوشه ء چپ دریاچه ، خانه ء کوچکی قرار داشت ،

پنجره اش باز بود ، دود از دودکش آن بر می خواست ،

که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است .

تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد .

اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود.

آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود ،

و ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سیل آسا بود .

این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند ، هماهنگی نداشت .

 اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ،

 در بریدگی صخره ای شوم ، جوجهء پرنده ای را می دید .

 آنجا ، در میان غرش وحشیانه ء طوفان ، جوجه ء گنجشکی ، آرام نشسته بود .

پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ء جایزه ء بهترین تصویر آرامش ، تابلو دوم است .

 بعد توضیح داد :

” آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ،

بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ،

 آرامش در قلب ما حفظ شود .

این تنها معنای حقیقی آرامش است . ”

      


نوشته شده در دوشنبه 90/3/16ساعت 11:21 عصر توسط مهسا نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8      >

Design By : Pichak